تراژدی زن ونوشتن (1)
هو…
زندگي راستين، آن زندگي كه سرانجام بازش مي يابيم، آشكار و روشن مي شود، يگانه شكل زندگي كه براستي به نتيجه مي رسد، «ادبيات» است. مارسل پروست
تـراژدي زن و نوشتن
درآمدي اجمالي بر ادبيات داستاني
در قرن نوزدهم، نوعي ژانر ادبي نسبتاً جديد به نام رمان (داستان بلند) به جود آمد كه جامعه ي نوگراي بورژوازي را به تصوير مي كشيد. زنان و مردان بورژوا، داستان مي خواندند و مي نوشتند. رمان و داستان كوتاه همسو با مدرنيته به راه خود ادامه مي دهد. شايد اين پرسش كهنه در ذهن ما بيدار شود كه آن داستان نويس را با حركت تاريخي جامعه چه كار – يا آيا داستان در برآيند كلي تر، هنر، مسئوليت پذير است كه آن را با كنش ها و داده هاي تاريخي همسو كنيم؟
اما واقعيت اين است كه هيچ نيرويي نتوانست همانند داستان از هزار توي سايه – روشن آدمها و جوامع بگذرد و در رويارويي با انگاره هاي مطلق تاريخي به ستيز با آن برخيزد. به بياني ديگر هنر، به ويژه ادبيات داستاني هميشه سنتزي در برابر كاركردهاي پارادوكسي تاريخ و روشنايي خيره كننده اي براي گذر به آينده بود. پس مسئوليت داستان در ذات آن نهفته است.
ذهن برتر مبتني بر جنسيت نيست، و اصل عقل، طبعا مذكر محسوب نمي شود. بنابراين بايد وجود هر نوع اقتدار يا حقيقت مذكر و مؤنث را نفي كرد و ادبيات داستاني يكي از عرصه هاي اعتدال و انصاف است كه در آن هر اصالتي، قطع نظر از جنسيت آن تصوير مي شود؛ البته اگر نويسنده بخواهد جانب اعتدال و انصاف را بگيرد1.
ظهور نويسنده ي زن
هر كاري را وقتي است. زماني براي ولادت و زماني براي موت. زماني براي سكوت و زماني براي گفتن2. زنان دريافتند زمان سكوت به سر رسيده است: در اواخر قرن هجده و اوايل قرن نوزدهم بود كه چهره نويسنده ي زن به طور قطعي تثبيت شد. به دلايل متعددي زنان به نوشتن روي آوردند و به اين ترتيب الگوي روايي و ادبي جديدي در داستان ايجاد كردند. ويرجينا وولف نويسنده ي نوگراي انگليسي (1941-1882) در «اتاقي از آن خود» تاكيد مي ورزد كه برخي شرايط محيطي براي نوشتن، هزينه ي كم كاغذ و عدم صرف فعاليت فيزيكي زياد، هنر داستان نويسي را براي زنان ممكن ساخته است. (فقط بايد در گوشه اي تنها به نوشتن پرداخت. مانند جين آستين كه آثارش را در سالن بزرگ خانه اش مملو از مهمان و اعضاي خانواده اش بود، مي نوشت)3
زن نويسنده قدرت و توانايي اش را تنها در كلمات جستجو مي كند تا بر كاغذهاي منزوي جاودان كند، نه صرفاً از روي كاغذ زيادي و يا فراغت. او هنگامي كه احساس مخاطب را نسبت به يك پرنده يا يك برگ برمي انگيزد، به گونه اي متعهد است، اما اين تعهد پاي بند انگاره هاي قطعي و اسير قوانين از پيش تعيين شده نيست. او بسيار مقتدرتر از يك جامعه شناس و روان شناس ذات يك جامعه و تناقض هاي نهفته در آن را در مقام نويسنده آشكار مي كند. از آن جا كه عنصر برجسته ي ذات داستان عصيان در برابر كنش هاي اجتماعي است. زن نويسنده طي تحولات اجتماعي، خود را محق مي داند تا فراتر از خانه داري و بچه داري در برابر قراردادهاي كهنه ي اجتماعي با كلمات و دنياي مخلوق خود، طغيان كند. او مشكلات زيست محيطي و دغدغه هاي زنانه ي خويش را در قصه منعكس مي كند و خود را از متن داستاني بيرون مي كشد، تا عشق شوريده اش همچون چشمه اي زيرزميني در لايه هاي زيرين داستان جاري شود. ناتالي سروت مي گويد: «زماني كه يك نويسنده مي نويسد، «منِ» او وجود ندارد… ابلهانه است كه داستان را از روي جنسيت داوري كنيم»4
زن شاغل و زن هنرمند
سيمون دوبوار تأكيد مي كند5 : به دنبال اعتقاد به شكست، زن به آساني به موفقيت معمولي و متوسط رضايت مي دهد. جرئت نمي كند جاي بالاتري را هدف قرار دهد. غالباً همين تأمين معاش هم در نظرش ارزشي نسبتاً بزرگ مي نمايد. او هم مانند بسياري از زن هاي ديگر مي توانسته سرنوشت خود را به دست مردي بسپارد؛ براي اينكه همچنان خواهان استقلال باشد، به كوششي كه موجب غرورش مي شود ولي او را مي فرسايد، نياز دارد. به نظر خودش با انتخاب شغل، به اندازه ي كافي كار كرده است. با خود مي گويد « براي زن ، همين بس است.» در اين فروتني احتياط وجود دارد. بيم زن از آن است كه اگر بكوشد به جاي بالاتري برسد، با سر به زمين بخورد. بايد گفت كه او به حق بر اثر اين فكر كه به او اعتماد ندارند، معذب است. احتياط انسان را محكموم مي كند كه معمولي باشد. زنها و مردها هيچ دوست ندارند تحت فرمان زني باشند. دوبوار معتقد است6. زن بودن اگر نقص نباشد، حداقل نوعي ويژگي است. در زن شاغل به ندرت ميل به ماجراجويي، تجربه ي بي ثمر و كنجكاوي بدون غرض برمي خوريم. اين زن درصدد است به كسب و كار بپردازد تا خوشبختي را براي خود بنيان نهد. او از اينكه كاري داشته باشد تا به خود ثابت كند آن را به درستي انجام دهد، لذت مي برد. اما در محتواي وظيفه و كار دستخوش شور و شوق نمي شود. او خود را در شكست ها و پيروزيهاي اندك گم مي كند و طبق ساخت مذكر و قواعد منفعت مدار عمل مي كند. او هنوز خيلي گرفتارتر از آن است كه دنبال خود بگردد. دوبوار مي گويد: طبقه اي از زنان اين نظريات درباره شان صدق نمي كند. زيرا سبك و كارشان گذشته از اينكه به اثبات زنانگي شان لطمه وارد نمي آورد، آن را تقويت هم مي كنند. اينها زناني هستند كه درصدد به ياري بياني هنري از اصلي كه خود ايجاد مي كنند فراتر روند. لافورگ شاعر فرانسوي مي گويد: «چون زن را در بردگي، تنبلي، بدون هر گونه مشغله و سلاحي جز جنسيتش نگه داشته اند، او اين وجه را بزرگ كرده و زنانه شده، تاكنون ما با او عروسك بازي كرده ايم. اين بازي خيلي طول كشيده … »7.
زن نويسنده سلاح قلم را به دست مي گيرد. در فيلم نامه ي «كاغذ بي خط» ناصر تقوايي زن نويسنده اي را به تصوير مي كشد كه با قلم مرد مزاحم را (شوهرش در هيئت ناشناس) تهديد مي كند. گويي او تنها با سلاح (قلم) انديشه و احساس به دفاع از هويت از دست رفته اش مي پردازد تا موجوديت خويش را ثابت كند.
.......
ادامه مطلب (زن ، مادري نويسنده وزن درادبیات داستانی ایران ومنابع )درپست بعدی