خبر

 

عصرقصه باحضورفرشته توانگر

انجمن داستان آبادان درنظرداردعصرجمعه پاییزی رابا داستان ونقد داستان بگذراند.

 داستان خوانی داستان نویسان آبادان واهواز وخرمشهر وماهشهر وهمچنین سخنرانی

 ونقد توسط خانم فرشته توانگر .

زمان: ۱۸/۸/۸۶ 

مکان :سالن آمفی تاتر کتابخانه ثامن الائمه

معرفی:

فرشته توانگر(متولد ۱۳45) آبادان ، داستان‌نویس و نویسنده ایرانی ساکن شیراز

 و از دانشگاه آزاد شیراز لیسانس زبان انگلیسی دارد. علاوه بر چاپ کتاب‌ها و

مقالاتی در نشریات مختلف کشور به تدریس داستان‌نویسی در شهر شیراز هم

می پردازد.

آثار:۱)همین جا روی زمین (۱۳۷۷) نشرمرکز ۲)خانه ها و خیابانها (۱۳۸۰) ناشر نیم نگاه،

۳)گرنیکا(۱۳۸۳) نشر ققنوس،

 ترجمه‌ها:تاج نقره ای وچند داستان برای کودکان

جوایز ادبی:جایزه اول جشنواره ادبی زنان فارس

جایزه دوم مقاله‌نویسی در جشنواره مهر و ماه/ برگزیده جایزه ادبی اصفهان برای

داستان کوتاه صاحب مرده‌ها /کتاب گرنیکا برگزیده منتقدان جایزه مهرگان ادب در

 سال ۱۳۸۳

 

 

 

بخشي از گفتگوي كورش كرم پورمديرمسئول هفته نامه استاني يادگاري كه در ۳۱شهريور

 

۸۶منتشر شد:

 

*براي شروع ازخودتان براي ما ومخاطبان يادگاري بيشتربگوييد

 

مريم دلباري هستم متولد 1358-دانشجوي كارشناسي علوم سياسي دانشگاه اهواز .

 

ازدوازده سالگي واردعرصه تاتر شدم ،به عنوان بازيگر ودوسال بعد درجشنواره

 

تاتر استاني سال 72اهوازبازيگربرترشدم ..همانجابودكه به نمايشنامه نويسي

 

علاقمندشدم .وسپس نوشتن داستان .پس از مدتي پي بردم داستان قرباني مي طلبد

 

واگربخواهم بازيگري راادامه بدهم تمام انرژي ام تخليه مي شودوفرصتي براي

 

 نوشتن نمي ماند.اين بودكه باتاترخداحافظي كردم.حتي درسال گذشته هم پيشنهاد

 

 بازي در نمايشي داشتم ،نپذيرفتم .چون قصددارم متمركز كاركنم .شعرهم نه

 

 بصورت حرفه اي ،بلكه ازروي تفنن دنبال مي كنم .ان دغدغه اي كه درداستان

 

 نمي گنجدبه شعرمي نويسم ولي هرگز شاعرنشدم ونيستم ،به قول فاكنر

 

((همه داستان نويسان شاعراني شكست خورده اند))

 

*اولين تجربه داستاني شما؟ازموفقيت هايتان نيز برايمان بگوييد

 

اولين داستان كوتاه راسال 79به طورحرفه اي درنشست ادبي جوان-  كه دبير

 

 ان مجيددانشفربود-  درحوزه هنري  با عنوان ((الو وخاكستر)) نوشتم .

 

بومي ودرباره بازمانده شهيد سينماركس ،كه بعدها درمجه ادبيات داستاني چاپ

 

 شد ودر جشنواره سراسري شاخه نبات درشيراز، داستان ابادان براي اولين بار

 

مقام سوم راكسب كرد،درجشنواره بانه وشهرداري تهران نيز  جايزه داستان

 

برگزيده را گرفت .درسايت سخن وديباچه وسوره منتشرشد.داستان زوار در

 

جشنواره سراسري بسيج طي پنج دوره برگزاري جشنواره ،نام داستان

 

خوزستان  وابادان دربخش آزاد ،براي  نخستين بار ازميان 457 داستان ،

 

برگزيده شد(رتبه سوم )درجايزه ادبي انديمشك سا ل84 ازميان 387 داستان ،

بامن مي ماني خانم ؟

 

به داوري فتح الله بي نياز ومصطفي مستوررتبه اول راكسب كرد.درجشنواره

 

قلم شهرزادسال 85 داستان حلقه تاريك چاه به داوري ابوتراب خسروي ومحمد

 

ايوبي رتبه اول بخش ازاد شناخته شدوهفته گذشته درمجله گلستانه به چاپ رسيد،

 

قبل از ان در سايت آتيبان به عنوان  داستان برتر سال 85 منتشرشد.مقاله

 

 "تراژدي زن ونوشتن" درجشنواره سراسري بانوان ،رتبه اول ودر مجله ادبي

 

 نافه چاپ شد .ازطرف انجمن فمينيست هاي مقيم آلمان به واسطه ارسال مقاله 

 

"من زن ايراني ام " دعوت شدم كه به دليل عدم تامين هزينه سفر نرفتم .

 

هم اكنون آموزشيار ،سردبير نشريه درون سازماني الفبا ،دبيركارگاه داستان

 

انجمن شعر وقلم اداره فرهنگ وارشاد اسلامي آبادان هستم .آثارداستاني و

 

مقالات پيشكسوتان داستان نويس متاثربرسينما يا تاثيرگذار رابافضاي آبادان

 

 وبخش يادمان سينماركس  گرداوري كرده ام كه اگرخدابخواهدتوسط انتشارات

 

اهنگي ديگر منتشر مي شودومجموعه آماده اي با دوازده داستان كوتاه  كه تاپايان

 

 پاييز براي ناشر مي فرستم .تاچه پيش آيد .

 

*جنگ وجنگ زدگي ودركل دفاع مقدس درداستان هاي شما چه

 

نقشي دارند؟

 

 بي شك دفاع مقدس جايگاه ويژه اي درداستان هايم دارد .من زاده ي انقلاب وبچه ي

 

جنگم .شير مادري  را دربحبوحه ي حوادث انقلاب براثراسترس هاي  مادرم از دست

 

 دادم وبه قول معروف شير خشكي شدم .  در 8سا ل دفاع مقدس واوارگي وزندگي در

 

 پناهگاه،عروسك هايم را در ابادان جاگذاشتم ورفتم .بعد نگراني مادرم از امدن يا نيامدن

 

 برادرم ازجبهه رابه جاي برنامه كودك در قطع برق مي ديدم وبعد باسازي و....

 

قطعا كودكي هر انساني تاثيربسزايي در شكل گيري شخصيت او دارد وداستان

 

ايينه اي مي گذارد  در برابر نويسنده اش  تا از او ابديتي سازد...ازهمين روست

 

كه  همواره درداستان هايم ردپاي جنگ محسوس است .

 

*چراهنرمندان سينما وتاتر آبادان ازآاثارشماكه موفق هم بوده

 

انداستفاده نمي كنند .منظورم بيشتريكجورتعامل است .

 

سئوال به جايي ست .پتانسيلي كه در داستان هاي جنوب وابادان وجوددارد از ان استفاده

 

مطلوب نشده است .بين ادبيات داستاني وفيلم نامه نويسي ونمايشنامه نويسي ريشه ها و

 

عناصر مشتركي چون پلات،طرح،ايده تضاد،كشمكش ،بحران و...وجوددارد.بانگاهي به

 

كارنامه سينما وتاتر جهان متوجه مي شويم بيش ازيك چهارم آثار باارزش،ازدل داستان

 

بيرون امده اند.موج نو ادبيات نشان دهنده اين تاثيرمتقابل است .امروزه زبان ادبيات نو به

 

زبان سينماي مدرن نزديك شده وبه قول ماركس "هرواقعه درتاريخ به دوشكل اتفاق

 

مي افتد.يك باربه شكل تراژيك ،يكباركمدي ."اين چرخه دائم درحال حركت است .

 

نمايشنامه نيز نمي تواند نوباشدوهمواره درحال اقتباس است واقتباس ازادبيات تنها يك

 

نوع ازانواع اقتباس است .همچنان كه ماركزمي گويد :داستان نووجودندارد ،بلكه

 

 چيدمان نووجوددارد.بنيادسينماي فارابي ازداستان نويسان بسياري در پايتخت براي

 

گسترش اين تعامل كمك گرفته است ،اما در ابادان باداشتن داستان هاي تصويري به

 

قلم نويسندگان اباداني ،جاي اقتباس خالي ست .ازجمله رمان "چراغ ها را من خاموش

 

مي كنم "اثرزوياپيرزادآنقدرصحنه پردازي ها ،گفتگوها،قطع ها، سينمايي هستندكه به

 

 عقل ويژه اي براي تشخيص سينما در ان احتياج نيست.

 

ازنگاه نخبه گرايانه هم كه بگذريم ،درشهرخودمان داستان نويساني هستندكه

 

طرح(ابژه) داستاني آنهاقابليت تبديل شدن به نمايشنامه وفيلم رادارد .كارگردان هاي

 

اباداني بايدباداستان نويسان درتعامل باشند.ياآنهارابه جلسات خوددعوت كننديادر

 

نشست هاي داستاني حضورداشته باشندونويسندگان خلاق راپيداكنند.

 

درحال حاضراين ارتباط ضعيف است .مثلادرنمايشنامه هاي جشنواره ساليانه تاتر

 

دفاع مقدس آبادان ،باوجوداين همه داستان مرتبط ،چنداقتباس داشته ايم ؟

 

چندداستان بررسي شده اندكه مناسب اقتباس نبوده اند؟

 

*نظرتان درباره جايگاه زنان درادبيات  داستاني ايران چيست ؟

 

زن داستان نويس ايراني هنوز نتوانسته دغدغه انساني اش راپيداكند.زيرابه قول

 

شهرنوش پارسي پور درحال  "برداشتن پوسته حيواني ماده گاو ازدوش خويش" 

 

است .اگرچه باوقوع انقلاب اسلامي زنان بسياري به داستان نويسي روي اورده اند

 

وبه گفته حسن ميرعابديني  زنان طي حوادث انقلاب ازچهارديواري خانه وسنت به

 

درامده ودرپهنه اجتماع هويتي تازه يافته اند ومي توان ازشروع ادبيات زنانه

 

سخن گفت، ولي زن نويسنده ايراني باوجودشعارهاي مدرنيته هنوزدرگير

 

مشغله هاي روزمره است كه به طبع  در داستان هايش منعكس مي شود .

 

اوهنوزدرپي يافتن حقوق برابر بامردان ورفع تبعيض جنسيتي متاثرازجامعه

 

زيست خوداست واين است كه نتوانسته اين مرحله گذارراطي كند،اماهمچنان در     

 

تلاش است.درحالي كه نويسندگاني چون ويرجينياوولف ،سيلواپلات ومارگريت 

 

دوراس توانسته اندباپرداختن به دغدغه هاي انساني اثارارزشمندوماندگاري

 

 بيافرينند.

*چه تفاوتي ميان زنان داستان نويس خوزستان ومركز مي بينيد ؟

 

عمده تفاوت زنان داستان نويس خوزستان كه هم اكنون ساكن استان هستند با زنان نويسنده

 

مركز نشين در ساختار وبن مايه داستان هاست . گاه درميان اين معدودنويسندگان به

 

سوژه هاي  بكروبومي برمي خوريم كه  با نگاه محدودوعدم پرداخت قوي  تلف شده اند.

 

بيشترداستان هادرون مايه خانوادگي دارندوبه شيوه تك گويي دروني روايت مي شوند.

 

آنهايي كه مي خواهندباتقليدازفضاي داستان هاي زنان نويسنده پايتخت بنويسند،

 

تعدادشان كم نيست .ديگرچه برسدبه دستيابي  فرم وزبان خاص خود.انگارفراموش

 

مي كنند براي رفتن به لين يك احمد آبادويا خيابان نادري بايد منتظر اتوبوس باشند نه

 

مترو!لازم به ذكراست  بانوان نويسنده ابادان باحضور خوددرجشنواره ها وجلسات

 

داستان بسيارفعال تر از سابق شده اند.براي نمونه در جلسات آموزشي انجمن

 

 داستان  ابادان ازبين 20 شركت كننده ،16 نفر خانم و7نفرانها متاهل وخانه دار

 

هستندكه باپشتكار به نوشتن وخواندن مطابق برنامه دكترعلي صالحي طي هشت

 

جلسه پيش مي روند.

 

اسباب کشی

 

اینجا هم مستاجری!!!!

۱۱ سال است مستاجرم.هرسا ل تامی آمدم  انس بگیرم به خانه ام ،اتاق خوابم ،پنجره ی

 روبه خیابان اگروجود داشت ،آشپزخانه واتاقی از آن خودم برای خواندن ونوشتن وباغچه وصدای

گنجشکان و....

سال تمام شده بود وباید می رفتم . کتابها رامرتب درجعبه می گذاشتم وظرفهام راشلخته درسبد

 می چیدم وبنگاه وچانه برسراجاره ماهیانه وشستن خانه جدید،نصب پرده مناسب بارنگ

 اتاق ها وپیداکردن جایی دنج برای تنهایی وتمرکز ونوشتن .سعی می کردم به هیچ چیز خانه

دل نبندموعادت نکنم  چون ممکن بود ماه آینده صاحب خانه بیاید واجاره رازیاد کند وقصدرفتن و...

وقتی درفضای مجازی خانه ای ساختم با اجاره ی یک کارت باپسورد ساده واشغال چندساعت

خط تلفن ،بی محابا به همسایگانم ،به آشنایان وناآشنایانی که می آمدند ولحظاتی از زندگی

مان راباهم درمیان می گذاشتیم ،عادت کردم .به این پنجره روبه دنیای مجازی انسان های

 همسفر بامن!

اگرچه یکبارفیلترشدواسباب کشی کردم اما این بار امید داشتم چندسالی جاخوش کنم وجایی

دنج برای گذاشتن وگذشتن لحظاتی از زندگی ام .نمی دانم چطورشد وچرا همسایه ای رنجید

 وسقف خانه راویران کرد .مهم نیست .مهم زمین است که وجوددارد وابادانی که کمی همت

وحوصله می طلبد .امیدکه باشد.آدرس جدید را به دوستانم اعلام می کنم ومنتظرآمدنشان .

تا خانه ای دیگر چه پیش آید ؟!  آن خانه ی تنگ ونمور وتاریک وابدی ...

 

یادداشت های شبانه به هیچ کس

سفره بی سین 

همواره بهار است سرآغاز دلتنگی هام برای تو و برگهای زردی که

 دیگر نیستند.

آی هیچ کس

ببین چه هرزه است درخت.فراموش کرده برگهای زرد گذشته اش را

وفروخته تن برهنه اش را به سبزی بهار .

زمین خسته وعاصی زمزمه می کند((لباس نورسم دیرینه ماست  ))

آه هیچ کس من

در این غوغای بهار ایستاده ام تا  بی هیچ سین جشن بگیرم :

سلطه ی سنگین وستبر سایه ی سکوت سیاه  وسرد عریانی پاییز را .

آنسان که عقربه بایستد .کدامین باد نام برگ درخت مرا عاجزانه  به

عزم می خواند ؟

آنگاه تنها تو ...هیچ کس من !بی اعتنا به اعتراض  زمین به روی 

برهنگی ام  آغوش می گشایی وهمه کس ام می شوی .

تو که اکنون هیچ کس منی  .

 

|زوبلاگ قبلی دوشنبه بیست و هشتم اسفند 1385  | 55 نظر

یادداشت های شبانه به هیچ کس

آي هيچ كس

 

در اين آستانه ي سبز ، هياهوي مردمان غريب وباتلاق روز مرگي ،

 

به انزوا پناه  مي آورم تا تورا در يابم وتو...

 

به من كه نگاه مي كني ، به فنا مي سپاري ام وهيچ باكي نيست ؛كه فنا

 

لازمه ي بقاي من است.

 

با من كه دوست مي شوي،به عطا مي خواني ام وازفقرهيچ ملالي نيست؛

 

كه غنا، در عطاي من است .

 

به من كه بوسه مي دهي،به گناه مي كشاني ام وهيچ خطايي نيست كه

 

عصمت درگرو گناه من است وپوشش ارمغان تو.

 

 

ازمن همه مي ستاني وهيچ مي بخشي ام و شكايتي نيست ؛كه هستي تو در

 

هيچ من است .

                      

                              بدرود تامجالي باهيچ ديگر

 از وبلاگ قبلی یکشنبه بیستم اسفند 1385  | 4 نظر