به یاد محمدایوبی
اندوه جنوبی بردلمان نشست آنگاه که صورتک های تسلیم درخزه ایستادند.
اوست نشسته درنظربرچه کسی نظرکند برقلم کلام آن شاه جهان سفرکند
تهران بلوارفردوسی شهرزیباشهرک برق منزل محمدایوبی باچندتن از
داستان نویسان خوزستان به خانه اش رفتیم .نسرین ایوبی همسرش
چای وکیک آوردوخوردیم .من داستان کوتاهی ازواقعه سینمارکس
خواندم .ایوبی ساعت هادرباره ادبیات جنوب سخن گفت .ازآن موقع به
بعدهربار که تهران می رفتیم به بهانه ای دورمیزی ایوبی درخانه صمیمی
اش جمع می شدیم وازشعروداستان جنوب وکارهای مرکزنشینان
می شنیدیم .داستان هم می خواندیم وایوبی با سخت گیری وسواس
درباره داستان ها حرف می زد.انتظارداشت موی لای درز داستان
نرود.تاکیدمی کردهرشب یک داستان خوب خارجی وایرانی بخوانیم بعد
بخوابیم .دوباره برمی گشت به جنوب وبزرگانش ومحمود وخاکساروتقوایی
و...
صبح روز شنبه ۱۹دی ماه صدایی غمگین ولرزان ازگوشی موبایل توی
گوشم پیچید: ممدرفت ...
بیاییدخانه مان ...بیاییدخانه هنرمندان وباپیکرممدخداحافظی کنید...خودش
خواست...التماس کردبه خداگفت مراببرخسته شدم ...
به همراه فردین کوراوندومسعودعالی محمودی واحسان اسکندری
ازاهواز به خانه هنرمندان درتهران رفتیم .پیکرنحیف وخسته محمدایوبی
راتابهشت زهرا همراهی کردیم .
شهرک برق مجتمع بهارستان ماندوخانه ای که دیوارهایش ازقفسه ی
کتاب است وصندلی های خالی ...
یادش گرامی