نقد سعیدباجوندبرمجموعه داستان بازمانده
نگاهی به داستان حلقه تاریک چاه
" باز مانده " (1) از ده داستان کوتاه باز مانده است که هر کدام زاویه ی دید ی خاص و
موضوعی ویژه دارند . هرده داستان مخاطب را با وقایعی روبرو می سازند که در نوع
خود جذاب ، گویا ، صمیمی و در خور اندیشیدن اند . نمی دانم قرار گرفتن داستان " حلقه
ی تاریک چاه " به عنوان نخستین داستان مجموعه باعث شد یا رتبه های ثبت شده بر
پیشانی آن و یا خود داستان که آن را کامل ترین داستان مجموعه بنامم. البته این
رتبه ها در سر آغاز بعضی داستان های کتاب آدم را یاد درجه های ارتشی ها می اندازد .
به ویژه باز نشستگان لشکری که نشانه های کسب شده در طول عمر کاری خودرا
برسینه و شانه ها می گذاشتند و می گذارند و با آن ها به قول امروزی ها فیس می دهند .
اما مریم دلباری چه نیازی به این رتبه ها دارد ؟ به قول سعدی : " هنر در نفس خود
دولت است "(2) . داستان های کوتاه دلباری آنقدر ذهن مخاطب را درگیر می کند که
دیگر نیازی به آوردن عوامل غیر متنی احساس نمی شود . به ویژه در مورد داستان "
حلقه ی تاریک چاه " اساسا نیازی به درجه ها و نشان ها وجود ندارد . این داستان رمز
گونه گویی کابوسی را تصویر می کند که ممکن است در خواب زندگی واقعی هر انسانی
اتفاق بیفتد . تر جیع بند داستان این عبارت است : " گناه از این جزیره دور باد . " (3)
ومن تا آخرین کلمه ی داستان با خودم کلنجار می رفتم که منظور از گناه چیست ؟ و مگر
پاکان جزیره چه نکرده اند که این گونه لایق سلام خدا شده اند . " زن ها کل زدند و
مردها صلوات همیشگی را فرستادند : سلام خدا بر پاکان جزیره " (4) اصلا چرا
جزیره ؟ مگرچه اتفاقی می خواهد بیفتد که نویسنده ما را میهمان جزیره ای می کند
که مردمانش رسمی عجیب دارند ؟
در این داستان نویسنده میان حلقه و چاه ارتیاط خاصی برقرار کرده است .
او در توصیف حلقه می نویسد : " گرد بود و شیار شیار .گشاد هم بود ." (5) "
حلقه زرد بود اما به دستم نمی آمد اصلا . نوبود ، دست نرفته ، نه مثل حلقه ی
ننه عبد که چرک بسته بود به شیارهاش ." (6)حتی زمانی که عبد حلقه ی دومی را
نشان می دهد همین ویژگی ها را دارد : " ننه عبد دستش کرد ، زردوبراق ،
چرک نداشت . " (7) نویسنده درباره ی چاه می نویسد : " ولی اینجا گرد است و
شیار شیار ، گودوعمیق ." (8) محور اصلی داستان همین موضوع است " چاه " .
چاهی که به شکل حلقه است .فرقی نمی کند چه در دست باشد و چه در زمین و تو
در آن باشی . به هر حال هرکدام به نوعی انسان را به قول الیاس وفادار می کنند .
" قسم به خدای زمین و پاکان جزیره،تا آخر عمر وفادار بمانم . " (9) همین
وفاداری تا آخر عمر برای زلیخا مسئله است . همان گونه که برای ننه عبد با
آن حلقه ی چرک بسته اش مسئله بود . اما دراین جزیره وفای به عهد ظاهرا
یک طرفه است . یعنی فقط زنها باید به حلقه وفادار بمانند و مردان نه . چنانچه
الیاس می گوید : " به جهنم . آن دست شط تا دلت بخواد زن ریخته با
حلقه و... بی حلقه ....." (10) شاید راز حرف نزدن زلیخا در مراسم عقد
در همین مسئله نهفته باشد . " آخ " او نیز از رنجی است که می برد . واحد
شمارش چاه حلقه است . از طرف دیگر میان چاه و قبر رابطه ی ویژه ای
شکل گرفته است . " قبر ننه ام باریک بود و تنگ . ولی اینجا ، گرد است
و شیار شیار ، گود وعمیق . قبر ننه ام این جور ترسناک نبود . " (11 )
داستان به شیوه ی اول شخص و از زبان زلیخا روایت می شود .
زلیخایی که حلقه ی خود را خودآگاه گم کرده است وحالا اهالی جزیره به دستور
آقا ی خود ، زن را درون چاه می اندازند و بر سر او سنگ و کلوخ می زنند .
یکی از موتیف ها یا تصاویر اصلی این داستان کوتاه دایره است .
مفهوم دایره در ظاهر داستان با تکرار واژه ی حلقه القا می شود. در طول این
داستان 118 سطری 28 بار واژه ی حلقه تکرار شده است و تنها در یک جا
در غیر معنای اصلی خود آمده است : " جمعیت حلقه زده بود دور عبد و آقا .
" (12) مفهوم دایره با کارکرد های متفاوتی که پیدا می کند مخاطب را خود آگاه
یا نا خود آگاه به سمت قسمتی می برد که در ادبیات ما عموما به شکل دایره
تصویر شده است : " در دایره ی قسمت ما نقطه ی پرگاریم . " (13) و
یا " جام می و خون دل هریک به کسی دادند/در دایره ی قسمت اوضاع چنین باشد
" ( 14 ) مثلا از دهان گشاد دوربین می نویسد(15) ویا از لگن مسی (16)
که هر دو دایره شکل اند . همچنین سنگی که زلیخا در چاه در دست می گیرد
" گرد است . شبیه حلقه ." (17) چاه نیز گرد است (18) ودر نهایت سیبی که
ننه عبد برای زلیخا می آورد نیز گرد است . " چیزی افتاد پایین ، گرد است ،
ولی سنگ نیست . بوی سیب دارد . گاز زدم . مزه ی کلوخ ندارد .
..سیب ...سیب..." ( 19) علاوه بر تمام این ها دوموضوع دیگر نیز وجود دارد
که در درون خود مفهوم دایره را تکرار می کنند . یکی مفهوم جزیره است
ودیگری تکرار جمله ی " گناه از این جزیره دور باد " که چون قافیه ای
در طول داستان باضرباهنگی نه چندان منظم تکرار می شود . تکرار این دعا
خود موید این مطلب است که در این جزیره گناه وجود دارد و آن قدر نزدیک است
که جز با دعا نمی توان آن را دور کرد . این عبارت پس از 22 سطر آورده می شود و
در قسمت دوم نیز پس از 22 سطر می آید . سپس بعد از 12 سطر ودر انتها پس از
21 سطر تکرار می شود . عدد 2 در تمام این ها وجود دارد . شاید از رابطه ای
حکایت دارد که محوریت آن دو نفر است . مردو زن . مردو زنی که دغدغه ی
همیشه ی اسطوره وتاریخ است . مردوزنی که زندگی می آفرینند .
لذت می برند و در یک کلام زندگی می کنند . اما در جزیره ی این داستان زندگی
زنان با مردانی که اغلب نیستند داستانی دیگر گون دارد . از همین روست
که در پایان داستان اگرچه زلیخا در انتظار مردی است که دلش بسوزد ،
" مردی که نترسد و بازوهاش قوی باشد و طناب بیاندازد پایین و بکشدش
بالا و بایستد جلو همه ی اهالی . " (20) اما آنکه برای او سیب می آوردو طناب ،
مرد نیست بلکه زن است . زنی که خود همه درد است . " طناب را بگیر تا بکشم
بالا ، دختر . صدارا شناختم ، ننه عبد است انگار . " (21)
پی نوشت ها :
1- دلباری ، مریم ،بازمانده ، انتشارات افراز ، چاپ اول ، 1388.
2- سعدی شیرازی ، گلستان ،تصحیح و توضیح : غلامحسین یوسفی ، تهران ،انتشارات خوارزمی ،چاپ دوم ، اسفند1369، صفحه 154،سطر15.
3- بازمانده ، صفحه ی 6،سطر12و نیز صص 7و8و9.
4- // ، ص 6 ، س 8 .
5- // ، ص5 ، س 7 .
6- // ، ص 6 ، س 15 .
7- // ، ص 9 ،س 7.
8- // ، ص 10 ، س 15.
9- // ، ص 6 ، س 1 .
10-// ، ص 8، س 6.
11-//، ص 10،س 15 .
12- حافظ شیرازی ،قزوینی –غنی ، با مجموعه ی تعلیقات علامه قزوینی ،به اهتمام ع جربزه دار ، تهران ،انتشارات اساطیر ، چاپ دوم ، بهار 1368، ص 371، غزل 493،بیت 9.
13- همان ، ص182،غزل 161،بیت5 .
14- بازمانده ، ص 5 ،س 6 .
15 - // ،ص 5 ،س 9.
16 -// ، ص 6 ، س 14 .
17- // ، ص10 ، س 15 .
18-//،ص10،س18 .
19-// ، ص 11 ، س2.
20-//،ص10،س18 .
21-//،ص 11،س 4 .